نامگذاری
آتلیه انار
روز 9 دی شما وقت آتلیه داشتید هنوز یک ماه و چند روز مونده تا تولدت. خیلی دوستت دارم عزیزم. ...
نقاشیهای امیرعلی
اینجا یه ماهی بزرگ که می خواست پای رو بُتُره (بخوره) که روز تولد مامانت کشیدی 91/12/12 پای اسم پسره هست که در فیلم Life Of PI بازی کرده و یه چند ماه روی آب دریا با یه ببر بزرگ زندگی می کرد. روی دیوار هال کنار تلویزیون خونه مامان جون تو این نقاشی چشم چشم دو ابرو رو کشیدی روی تبلت 92/02/05 تو این نقاشی یه لی لی بوس (مینی بوس) کشیدی عزیزم وقتی بهمت میگفتم تو این عکس چی کشیدی می گفتی: آقاهِ ولول تورده (آقا فلفل خورده دهنش تند شده) 92/2/20 اینم یه اورشید نانم (خورشید خانم) 92/2/20 اینم یه تو تو زیبا...
تولد دوسالگی
کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گویم؟ «تولدت مبارک» تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا یه آرزو کن؛ بعدش شمعاتو فوت کن اینم یه کیک میکی برای عزیز دلم مامان قربون اون خنده قشنگت بره امیر محمد و صدرا در همه حال همراهیت کردن عزیزم ...
نوروز 1392
لحظه تحویل سال 1392 هجری شمسی ساعت 14 و 31 دقیقه و 56 ثانیه روز چهارشنبه 30 اسفند ماه 1391 هجری شمسی لحظه سال تحویل داشتی با ماهی ها بازی می کردی و وقتی که توپ سال تحویل ترکید از خوشحالی بالا و پایین می پریدی این هم سفره هفت سین مامان جون که خاله نگین خودش این هفت سین رو درست کرده . اینجا هم می خوای این ماهی گلی رو بخوری. خونه عمو احمد رفتن به چادر های عشایری که جلو حافظیه بود. باغ جهان نما خونه مامان جون و خاک بازی سیزده فروردین باغ دشتکوه &nb...
لغت نامه امیرعلی
اولین کلمه ای که امیر علی تونست بگه اوه در نه ماهگی بود اون این کلمه را موقعی می گه که از یه چیزی خوشش بیاد یا می ترسه. مثلا موقع دیدن جاروبرقی ، بخاری ، گاز ، یا اینکه گربه و یا یه صدای بلند. دَ دَ : یعنی بریم توی حیاط. دو دو : یعنی ماشین می خوام. بَ بَ : موقع غذا خوردن با تکان دادن سر. در آستانه سیزده ماهگی وقتی کسی جلوش آب می خوره می گه کَن کَن ( کم کم). وقتی یه چیزی رو خیلی دوست داره می گه کُوکِله (خوشکله). بهش می گم بگو مامان میگه بابا میگم بگو مامان!!!! میگه بابا نمی دونم می خواد لج منو...
مریض شدن امیرعلی
امان از مریضی بچه ها که آدمو رسما" از پا در میاره مامان جون چشمت روز بد نبینه از یکشنبه هفته پیش مریض شدی ... شب بردیمت بیمارستان دکتر گفت سرما خوردگی شدیده..... یه چند تا دارو برات تجویز کرد،ازاونجائی که به آنتی بیوتیک حساسیت داشتی همیشه دارو زیتروماکس برات میخریدیم ولی اون موقع گیر نیومد بابا عادل چند تا داروخانه رفت ولی پیدا نکرد به خاطر همین مجبور شدیم برات دارو دیگه ای گرفتیم آزیترومایسین.... بمیرم یه چند ساعت بعد ازخوردن دارو همه بدنت اینجوری شد ... گل بود به سبزه نیز آراسته شد مامان قربونت برم نمی خواستم اینجوری بشه خیلی معذرت می خوام شیطونک...
محرم 1391
امسال همایش شیرخواران در روز جمعه سوم آذر ماه بود. ساعت 8 صبح با بابا عادل رفتیم دنبال خاله نگین و بعد از اونجا چهار نفری رفتیم حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع). جلوی درب ورودی مجبور شدیم دوربین رو به امانت داری تحویل بدیم به خاطر همین نتونستیم عکس بگیریم. یه چند تا عکس با موبایل خاله نگین گرفتیم که هنوز نتونستم ازش بگیرم. این عکس رو خونه ازت گرفتم. شب شام غریبان با بابا عادل و عمو احمد رفتیم دارالرحمه . وقتی داشتیم بر می گشتیم جلوی یه پاتوق سینه زنی بین الحرمین رو درست کرده بودن که این عکس هارو اونجا گرفتیم. ...
رفتن به باغ وحش
عزیز دلم این دومین عید قربان بود که ما سه تایی باهم بودیم به مناسبت این روز با بابایی و عمواحمد تصمیم گرفتیم بریم بیرون اونجا بود که عمو احمد پیشنهاد باغ وحش رو داد. اینجا باغ وحش سیروس قهرمانی یکی از پهلوان نامی دنیا هست. سیروس قهرمانی پهلوان نامی دنیا عزیز دلم اینجا داشتی شترها رو نگاه می کردی. حسابی از دیدنشون تعجب کردی !!!!! و تند تند میگفتی آج آج .... تو این عکس داری مرغ های پاپَر رو نگاه می کنی و خیلی ذوق کردی. اینجا چند تا بزغاله کوچولو بود که بهشون سلام کردی و کلی دست زدی. این هم دستای آقا میمونه که می خواستی بهش تخم...