امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

امیرعلی

نقاشیهای امیرعلی

اینجا یه ماهی بزرگ که می خواست پای رو بُتُره (بخوره) که روز تولد مامانت کشیدی 91/12/12 پای اسم پسره هست که در فیلم Life Of PI بازی کرده و یه چند ماه روی آب دریا با یه ببر بزرگ زندگی می کرد. روی دیوار هال کنار تلویزیون خونه مامان جون   تو این نقاشی چشم چشم دو ابرو رو کشیدی روی تبلت 92/02/05   تو این نقاشی یه لی لی بوس (مینی بوس) کشیدی عزیزم      وقتی بهمت میگفتم تو این عکس چی کشیدی می گفتی: آقاهِ ولول تورده (آقا فلفل خورده دهنش تند شده) 92/2/20   اینم یه اورشید نانم (خورشید خانم) 92/2/20   اینم یه تو تو زیبا...
24 ارديبهشت 1392

تولد دوسالگی

کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنم   که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟   ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت،   چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی   شکر گویم؟     «تولدت مبارک»       تولد تولد تولدت مبارک   مبارک مبارک تولدت مبارک   بیا یه آرزو کن؛ بعدش شمعاتو فوت کن   اینم یه کیک میکی برای عزیز دلم       مامان قربون اون خنده قشنگت بره      امیر محمد و صدرا در همه حال همراهیت کردن عزیزم   ...
4 ارديبهشت 1392

نوروز 1392

لحظه تحویل سال 1392 هجری شمسی ساعت 14 و 31 دقیقه و 56 ثانیه روز چهارشنبه 30 اسفند ماه 1391 هجری شمسی لحظه سال تحویل داشتی با ماهی ها بازی می کردی و وقتی که توپ سال تحویل ترکید از خوشحالی بالا و پایین می پریدی       این هم سفره هفت سین مامان جون که خاله نگین خودش این هفت سین رو درست کرده .     اینجا هم می خوای این ماهی گلی رو بخوری.   خونه عمو احمد   رفتن به چادر های عشایری که جلو حافظیه بود.   باغ جهان نما   خونه مامان جون و خاک بازی     سیزده فروردین باغ دشتکوه &nb...
4 ارديبهشت 1392

لغت نامه امیرعلی

  اولین کلمه ای که امیر علی تونست بگه اوه در نه ماهگی بود اون این کلمه را موقعی می گه   که از یه چیزی خوشش بیاد یا می ترسه.   مثلا موقع دیدن جاروبرقی ، بخاری ، گاز ، یا اینکه گربه و یا یه صدای بلند.     دَ دَ : یعنی بریم توی حیاط. دو دو : یعنی ماشین می خوام. بَ بَ : موقع غذا خوردن با تکان دادن سر.     در آستانه سیزده ماهگی   وقتی کسی جلوش آب می خوره می گه کَن کَن ( کم کم). وقتی یه چیزی رو خیلی دوست داره می گه کُوکِله (خوشکله). بهش می گم بگو مامان میگه بابا میگم بگو مامان!!!! میگه بابا نمی دونم می خواد لج منو...
3 ارديبهشت 1392

مریض شدن امیرعلی

امان از مریضی بچه ها که آدمو رسما" از پا در میاره مامان جون چشمت روز بد نبینه از یکشنبه هفته پیش مریض شدی ... شب بردیمت بیمارستان دکتر گفت سرما خوردگی شدیده..... یه چند تا دارو برات تجویز کرد،ازاونجائی که به آنتی بیوتیک حساسیت داشتی همیشه دارو زیتروماکس برات میخریدیم ولی اون موقع گیر نیومد بابا عادل چند تا داروخانه رفت ولی پیدا نکرد به خاطر همین مجبور شدیم برات دارو دیگه ای گرفتیم  آزیترومایسین.... بمیرم یه چند ساعت بعد ازخوردن دارو همه بدنت اینجوری شد ... گل بود به سبزه نیز آراسته شد   مامان قربونت برم نمی خواستم اینجوری بشه خیلی معذرت می خوام   شیطونک...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد